نامه‌ای به آقای امام رضا(ع) 

✍️امیر عباس مهندس

آقای ضامن آهو سلام، خدمت‌تان عارضم شما که کلید دل‌ها دست‌تان است خوب می‌دانید دل را خانه خدا گفته‌اند. آدم باید خیلی خاطر کسی را بخواهد که کلید دلش را دستش بدهد. خوب نیست کلید دل دست کسی باشد و هی قفل پشت قفل بر آن بخورد. دل باید دست کسی باشد که ارزشش را داشته باشد. 

خوب می‌دانید آدم ضعیف و مفلوکی هستم و همیشه از مکرر تعریف‌ گرفتار شده‌ام. اگر حضرت مادر هر روز و هر لحظه شما را نخوانده بود و از آقایی‌تان نگفته بود، اگر نگفته بود ضامن آهو هستید و هر بی‌پناهی به درگاه شما پناه می‌گیرد، کورها بینایی‌شان را از نگاه شما می‌گیرند و  سقاخانه‌تان شفا خانه است، اگر نگفته بود پنجره فولاد شما دارالداد است و محل گره گشایی بغض، اگر نگفته بود وقتی نقاره‌خانه تان به صدا می‌آید کنار هر زائری ده فرشته ایستاده‌اند حاجت‌ها را بگیرند ببرند آسمان، اگر هر روز صبح روبه سوی حضرت‌تان سلام نکرده و ذکر یا جد بزرگوار از دهنش افتاده و نگفته بود به آقای ما از هر راهی سلام بفرستی جواب می‌دهد، و امید نداده بود که طایفه‌ی کرامت محال است سلامی را بی‌جواب بگذارند، اگر نگفته بود بی‌آبرو به درگاه شما آبرو می‌گیرد و شکسته را اسم شما مرهم است،  اگر… اگر افتخار نکرده و نمی‌کرد که فرزند شماست، و نسبش به هیجده نسل به شما می‌رسد. اگر باور نداشتم شاه خراسان نه، که شاه جان و جهان هستید، اگر این‌همه از بزرگی و منزلت‌حضرت‌تان ننوشته و‌نشان نداده بودن، دل به شما نمی‌دادم.

حضرت قربانتان بروم چنان شد که چنین دل گره خورد به اقایی، به مرام و مهربانی شما، که از هر تنگی و فراخی رو به سوی شما می‌کنم و می‌خوانم‌تان. حال که خوش باشد قربان‌گوی امام هشتم هستم، شب که باشم ایمان دارم امام رئوف نظر می‌کند، به تنگنا بیافتم دست آقای آقایان را بر شانه‌ام حس می‌کنم، می‌بینم. گیرم جوابی نیاید، گیرم صدای جرینگ جرینگ چهلچراغ‌ها را نشنوم، گیرم فریاد یارضا جان یا رضاجان از نقاره‌خانه خوابم را نپراند، گیرم از سقاخانه‌تان تشنه برگردم، گیرم راه به آشپزخانه‌تان هم نبرم.  مطمئن هستم درست نخوانده و شاید هنوز آدم نشده‌ام که هی تنگی روی تنگی می‌آید. شش در جان را غم و خستگی گرفته، بیداد به والله بیداد است راهی نگذاشته و هر صبح چهره به غیض تازه می‌کند. ولی هر روز می‌نشینم و به دست و چادر نماز حضرت مادر بوسه زده و تمنا می‌برم، مگر واسطه‌ای شوند دعایی کنند، می‌فرمایند، آقای ما به خراسان نشسته و هر روز هزار هزار نفر را از دور و نزدیک جواب می‌دهد، مگر می‌شود آهو جواب بگیرد حیوان و پرنده جواب بگیرند و آدمی نه؟ آدم باید آدم باشد تا جواب حضرت آقا را بفهمد.

حالا هم قربانتان بروم حال‌ ما خیلی خراب است، دلی که کلیدش به دست شماست از تنگی و باز تنگی خون شده، برای من که مثلن هنوز آدم نشده‌ام نه، به اشک، ایمان و خلوص حضرت مادر … 

@ahlekashanam


دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *